نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

آقای جک استراو روغن ریخته را نذر امامزاده می کند !

وقتی وزیر خارجه اسبق انگلیس، به تعداد بسیار محدودی از دخالت های مستقیم انگلستان در ایران اشاره می کند، حتما جالب توجه است.

از طرفی این صحبتها برایم خوشحال کننده بود. از این پس وقتی بخواهی برای کسی که تورا به خاطر روباه پیر نامیدن انگلیس، مسخره میکند، پاسخی محکم بگویی، همین حرفهای جک استراو را کف دستش می گذاری و میگویی، این را که دیگر من نمی گویم که؛ خودشان می گویند.

آندسته از دوستانی که حتی فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به انگلیس می فرستند، با امید آنکه روزی بازگردند و  وزیر و مسئول مهمی شوند. و اندک احتمال هم نمی دهند که امروز نسبه به گذشته، چیزی در انگلستان عوض نشده است. و هیچ تضمینی نیست که همین فرزند دلبندتان را طعمه ی خود کنند تا بلکه در روز مبادا به دردشان بخورد.

این نمونه از اعترافات سران سابق کشورهای اهل چنبره به دنیا، گرفتنی ست.

کلمه ی سابق را درشت کردم!

آری سابق! معمولا چنین اعترافاتی از جانب سیاستمداران کهنه کار که از عناوین سیاسی فاصله گرفته اند،  به گوش می رسد.از خود می پرسم؛ شما اگر می دانید، به من بگویید!

چرا هیچگاه چنین حرفهایی را از کسانی که در حال حاضر در مسئولیت دولتی هستند، نمی شنویم؟!

اگر حقیقتا یک کشور بدنام و بدسابقه، به این نتیجه رسیده است که با زبان ندامت، از برنامه های سلطه جویانه ی خود در سایر ملل ،حرفی بزند، پس چرا این مواضع، از مقامات اجرایی فعلی این کشورها به گوش نمی رسد؟!

ولی، شنیدن اعترافات آقای استراو، آنقدر ها هم جای خوشحالی ندارد.

مگر ایشان، به چند نمونه از خیانت های دولت خود در حق مردم ایران اشاره کرده است؟

چرا از بیان مساله ی قحطی بزرگ در ایران و در بین سالهای 1917 تا 1919 سخنی به زبان نیاوردند؟

 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، توسط قوای روس وانگلیس اشغال می شود. در این سالها مسئولیت مستقیم توزیع غلات، و حمل و نقل در ایران به عهده ی انگلستان بوده است. و با وجودی که در آن سالها هیچ خشک سالی و بلای طبیعی واقع نشده، پس چرا قحطی پیش آمده است؟

چرا ایران دچار کمبود غلات شد؟

غیر از این است که غلات ایران صادر می شد؟

آیا مسئولیت مستقیم این قحطی و بیماریهایی چون وبا که در پی آن منتشر شد، متوجه انگلستان نیست؟

حساب 9 میلیون ایرانی از بین رفته در حد فاصل تنها دو سال، به پای انگلستان نیست؟

از هر سه ایرانی، یک ایرانی از بین رفته است. فکرش را بکنید! یک سوم خانواده ی شما از بین بروند؛ آنهم به خاطر گرسنگی. در کجا؟ در ایران 4 فصل. حتی تصورش هم دردآور است.

تاریخ شفاهی می گوید، که در صد سال اخیر، نابودی چندین گونه ی معتبر و بسیار مرغوب درختان میوه در ایران هم از حیله های انگلستان بوده است.

آخر کدام انسانی می تواند بپذیرد که برای سلطه ی بیشتر خود بر کشورها، گونه های گیاهی مرغوب آن منطقه را منقرض کند؟

یک خاطره از کتاب تلخ ترین نوشته من - حیدر رحیم پور ازغدی- به خاطر دارم که میگفت:

« درختچه ای بود به نام پسته ی کوهی. در همان سالها، شایعه ای همه جا منتشر شد که این نوع هیزم هایی که جهت گرم کردن خانه و اداره و ... در بخاری های هیزمی می سوزانیم، نوعی گاز سمی تولید می کند که مرض آور است.با امکانات رسانه ای بسیار محدود  70 سال پیش، همین شایعه به سرعت در همه جا پخش شد. و به دنبال آن شایعه ای دوم منتشر شد. مبنی بر اینکه تنها و تنها هیزم های پسته ی کوهی هستند که دودشان کاملا سالم است. و در پی این دو شایعه، همه ی مردم یک شبه بهداشتی شدند و عزم بر خرید هیزم های پسته ی کوهی کردند. در همین اثنا، قطع کردن درختان پسته کوهی و خرید و فروش آنها رونق گرفت ؛ و عده ی زیادی به خاطر افزایش قیمت هیزمهای این درخت، شروع به قطع درختان پسته ی کوهی کردند.

 حدود 10 سال بعد به خود آمدیم و دیدیم چیزی از درختان پسته کوهی باقی نمانده؛ در دوره ی مصدق تحقیقاتی در این باب انجام گرفت و معلوم شد که این یک حقه از جانب انگلستان برای انقراض نسل این گونه ی گیاهی بوده است.

وسرنوشتی مشابه را هم یک گونه ی بسیار پرمحصول و مرغوب گردو داشته است. و امروز هیچ خبری از آن رقم گردو در ایران نیست. درختان گردوی فعلی، به نسبت انرژی و هزینه و وقتی که صرفشان می شود، میوه تولید نمی کنند. در واقع به صرفه نیستند.»

چقدر می توان از آنهمه ظلمی که روا داشتند، گفت و گفت!

از بهاییت گفت که ساخته و پرداخته ی انگلیس بود.

و از هزاران برنامه ی دیگر که همگی فریاد ِ مظلومیت یک ملت مستضعف است.

شما تنها، نگاه استعماری به ایران نداشته اید. بلکه هر آنچه در توان داشته اید برای به استضعاف کشیدن این ملت انجام داده اید. حتی عذرخواهی ِ نکرده  تان هم چیزی را درست نمی کند. اما حداقل وقتی اشاره به جنایات خود می کنید، کمی جدی تر بگویید!

روغن ریخته را نذر امامزاده می کنید!

از دیو و دد ملولم و نادر مهدوی هایم آرزوست!

اکران جشنواره مردمی فیلم عمار هم از جمله اتفاقات نادر سالهای اخیر در عرصه ی فرهنگ ناب انقلاب اسلامی ست.

هرچه به جشنواره ی اصلی که در دی ماه برگزار میشود نزدیک میشوی، حال و هوای آدم بهاری تر می شود.

اینقدر از اکران های عمار احساس نشاط و طراوت درونی می کنم که تقریبا هیچ برنامه ی فرهنگی دیگری طی سالهای اخیر موفق به ایجاد چنین حس خوشایندی در وجودم نشده است.

این را بیشتر از همه باید سپاسگذار همه ی آنهایی باشیم که امروز یا جسم آسمانی شان در دل خاک رمیده است و خودشان عند ربهم یرزقون اند؛ و یا آنکه تن نحیف و چون سرو سربلندشان اینک پس از سپری شدن دوران سخت سالهای جهاد و پیکار با رژیم طاغوت و استکبار به سالهای پیری قدم گذاشته و چشم امیدش به میراثی ست که برای این نسل به ارمغان گذاشته.

بهار در پاییز شهرمان به شکوفه نشسته و حال و هوای شهر، هرچه به روز 13 آبان نزدیک تر می شوی، از برای اکران های مردمی فیلم عمار بهاری تر می شود.

خود به درستی می دانم که اینهمه شور و حال وصف ناشدنی و استقبال غیر قابل باور مسئولان مدارس و مساجد از برپایی اکران های مردمی، همگی مرهون لطف بی پایان خدای متعال و نگاه شیرین شهید مهدوی ست.

باید ممنون و سپاسگذار رجب بیگی ها و نادر مهدوی ها بود.

چه خوب کردند بروبچه های عمار که اکران 13 آبان را بنام نادر مهدوی عزیز برپا نمودند!

احسنت بر این ایده و انتخاب بکرشان.

نادر مهدوی، همو که شجاعتش تا ماهها کابوسی برای ناوهای جنگی و ترابری آمریکایی در خلیج فارس شده بود.

این ابتکار بچه های عمار بود، که سبب شد تا او را بیشتر بشناسیم. و در قالب یک طرح هنری برای بچه های دبیرستان ها بشناسانیمش. اکران های 13 آبان، از برای آنکه به عطر خوش نادر مهدوی و مهدی رجب بیگی متبرک گشت، حال و هوای ضدآمریکایی اش هم بیشتر بود. 

گویی این شهدای بزرگوار، حتی پس از شهادتشان هم دست از مبارزه ی با آمریکا بر نمی دارند! و چرا عجیب باشد؟ که مولا و سرورشان قمر بنی هاشم (ع) گفت: ولله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی!

گفت: تا ابد، دست از حمایت از دینم بر نخواهم داشت.

اینقدر حس و حال اکران ها شیرین است و وصف ناشدنی که اصلا فرصت نشد در اینجا گزارشی از خود اکران ها بنویسم. ان شاالله در فرصت های بعدی! اکران های جشنواره ی 13 آبان عمار، شده است مرهمی بر زخم های دلمان که از جانب همه ی آنهایی ست که قصد عقب نشینی دارند و می گویند: دشمنی با آمریکا را فراموش کنیم!

نه تنها فراموش نمی کنیم، بلکه از بچه های شهرمان به مدد الهی نادر مهدوی ها و رجب بیگی ها خواهی ساخت.

اگر خدا بخواهد، احتمال آن است که اکران 13 آبان، در تمام مدارس شهرمان برپا شود.شهر ما چیزی در حدود 20 مدرسه دارد.با احتساب پیش دبستانی ها بیشتر می شود.