نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

دُر گران دادی و خروس قندی هم نگرفتی!

جوانه های سیاه نا امیدی، از دل همین دولت تدبیر و امید سربرآورد!

فکر می کردم اینجا قرن 21 است. فکر می کردم در آستانه ی سده ی 1400 شمسی است.

عروسی های قدیم را شاید ندیده باشی؛ اما حتما شنیده ای. که عروس از همه جا بیخبر از مکتب که بازمیگشت به یکباره با سفره ی عقدکنان خودش مواجهه میشد؛ و دامادی نشسته در انتظار او، که تاره پس از قرائت خطبه ی عقد می توانست نیم نگاهی ببیندش!

هـــعی... یادش بخیر! چقدر در دلمان خدارا شکر میگفتیم، که عروس 100 سال پیش نیستیم. محرمانه برای خود ببرند و بدوزند و تازه پس از توافقات کامل، بیخبر بنشینندمان بر سر سفره ی عقد!

گفتم دیگر دوران آن کوته فکری ها گذشته است.

تا همین چند وقت پیش که متعادلان آمدند و گفتند:

مذاکرات کاملا مخفیانه است. همه نامحرمند، تا وقتی که بله برون تمام بشود و خطبه خوان بیاید برای بله گرفتن از ملت.

مراسم تمام شد و بله برون به پایان رسید و عروس از همه جا بیخبر، نامحرم ترین عضو مذاکرات بود.

متعادل خمیده میگفت:

پایه های نظام تحریم، لرزیده است. 

 راست هم می گفت. آخر دشمنان خنده رو شرط کرده بودند، تحریمهای جدید هسته ای وضع نمی کنند.

«تحریم‌های بزرگ بانکی و نفتی برداشته نشدند، در گام نهایی نیز قرار است که بیست سال بعد تحریم‌ها برداشته شوند، جالب این است که بیست سال را هم در توافقنامه ننوشتند و معلوم نیست که آمریکایی‌ها در آینده زیر حرفشان بزنند یا خیر، تازه پس از بیست سال تنها ۴/۱ تحریم‌ها برداشته می‌شود، آقای عراقچی می‌گفت غربی‌ها می‌گفتند "باید سال برداشتن تحریم‌ها دو رقمی باشد".»(1)

متعادل خمیده، به زعم خود، سربلند و پر افتخار ، رو به لبو فروش و راننده تاکسی و دیگر بی سوادان میگفت:

دیدید؟! دیدید اگر با منطق وارد شویم، حتما نتیجه می گیریم.

بازهم راست میگفت. نتیجه گرفتیم.

« در توافقنامه ژنو متعهد شدیم که بازرسان باید به معادن و کارخانه‌های اورانیوم ما به صورت آزاد دسترسی داشته باشند، در حالی که اکثر بازرسان جاسوس هستند، یکی از دانشمندان هسته‌ای کشورمان می‌گفت «وقتی بازرسان تنها برای یک بار پشت کامپیوترهای ما نشستند، ویروس را وارد سیستم کرده و حدود ۳ هزار سانتری‌فیوژ ما از کار افتاد.

تعطیلی یو سی اف اصفهان در متن نیست ولی آن را نیز تعلیق کردند.

خط قرمز آقا را هم نتوانستیم حفظ کنیم و آن‌ها را ازدست دادیم،

برای تولید یک گرم اورانیوم غنی شده باید از آمریکا اجازه بگیریم.» (1)

اصلا اینها چیست که میگویم! بیسواد ها هم مگر حرف می زنند.

هرچه باشد، دور، دور باسوادان است. متعادلان خمیده!


سربلند باش و پر افتخار!

عروست سیاه بخت شد، متعادل!

دُر گران دادی و خروس قندی هم حتی نگرفتی!

پی نوشت:

1- بخش هایی از صحبتهای حجت الاسلام سید محمود نبویان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی

عمار، از تنگه های احد سینما غافل نماند!

جشنواره ی مردمی فیلم عمار، در حالی از منزل چهارم عبور کرد که چهار سال قبل و در روزهای نخست حتی در خوشبینانه ترین حالت، تصور آنکه روزی به این مرحله از توجه مردمی و تنوع ایده دست یابد، غیر ممکن می نمود.

در جشنواره ی چهارم بیش از 2000 فیلم مردمی دریافت شد که در این بین سهم فیلمسازان برون مرزی 700 فیلم بود. مستند هایی با موضوعات خاص عمار، از مسلمان و مسیحی و یهودی های انقلابی، کسانی که بهترین واژه در وصف شان همان است که بگوییم  اینان انسانهایی هستند آزاده! برای یک بچه شیعه ی مسلمان ایرانی چندان دشوار نیست که از جنایات صهیونیست های یهودی بگوید و بسراید. اما همین امر برای یک فرد غیر مسلمان در اروپا و آمریکا و حتی در کشورهای اسلامی بسیار طاقت فرسا و حتی غیر ممکن تصور می شود. در روزهای جشنواره و از بخش بین الملل عمار دانستم که تفکر بسیجی، دیگر تنها مختصص شیعیان ایرانی و این نقطه ی خاص از جهان نیست.

بیشک بخش بین الملل عمار، نقطه ی قوت این دوره بود که جای دارد بسیار فراتر از امروز ابعاد آن بررسی و مورد استفاده قرار گیرد.

از فیلم های مردمی داخلی که خود تاکنون موفق به تماشای بیش از 80 اثر از آن شده ام، می توان گفت که تنوع موضوعات و کیفیت ساخت نسبت به سال گذشته جهش چشمگیری داشته است.

تعدادی زیادی اثر با موضوع روحانیون ساخته شده بود که به راستی نشان از عطش بالای مردم و بینندگان برای به تصویر کشیدن دشواری ها و برنامه های جالب این قشر پیشرو در عرصه ی تربیت دینی است. چراکه امروز نمی توان آخرین فیلم با موضوع یک روحانی که در ابعاد واقعی اش در تلویزیون و حتی سینما نمایش داده شده باشد، به خاطر آورد. به جز تعداد معدودی چون رسوایی دهنمکی و...

یکبار کسی که شناخت نسبتا خوبی هم از عمار داشت، با حالت کنایه از من پرسید: « هدف عمار از ساختن این فیلم های کوچک چیست؟ به کجا می خواهد برسد!»

در یک جمله پاسخش را گفتم. آنکه، هدف را تنها همین طرح مساله ببین!

عمار خواه ناخواه این سوال را مطرح می کند که چرا یک قشر فعال و پیشرو و بسیار اثرگذار در تاریخ تحولات یک ملت، امروز دیگر تقریبا هیچ سهمی در سینما و تلویزیون این مرز و بوم ندارد! در حالیکه اگر یک روحانی با شرایط واقعی زندگی اش به تصویر کشیده شود، به عنوان یک فردی که از نزدیک شاهد نظرات بینندگانی با سلایق مختلف بودم، می گویم که این ماجراها پرجذبه اند و مردم استقبال خواهند کرد.

و اصلا اگر فیلم های عمار را تنها در حد یک مقاله ی تصویری بدانیم، که در اغلب موارد هم همینگونه هستند، اما همین برای عمار بس که اذهان را درگیر این پرسش مهم می کند که چرا سینمای ما اینقدر از زندگانی ملموس مردم فاصله گرفته است. و اگر به ماجراهای واقعی مردم از همه ی ایران نزدیک شود و همچون امروز، تنها به دنیای وهم و خیالات نویسندگان بسنده نکند، چقدر مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

و اما نکته ای که ترس آن می رود مورد غفلت واقع شود، بخش نونهالان و کودکان و نوجوانان است. متاسفانه در این حوزه ی بسیار مهم و اساسی، فیلم های قابل توجهی ساخته نشده بود.

انیمیشن های از مقاومت تا پیشرفت و پیام راشل کوری با کیفیت بسیار بالا و جالب توجه عرضه شده بودند. اما حتی همین ها برای کودکانی که در چند و چون اتفاقات تصویر شده در آنها نیستند، نمی تواند اثر لازم را بگذارد. ماجرای پیام راشل کوری آنقدر تند و سریع از مقابل چشم بیننده عبور می کند که فرصت فکر کردن به مخاطب را نمی دهد. برای این انیمیشن با این موضوع حجیم، لازم آن بود که روندی آرام تر طی شده و حوصله ی بیشتری برای بیان آن صرف شود. و بدین جهت می توان گفت که این فیلم مخاطب کودک را هدف قرار نداده است.

سال گذشته انیمیشنی تحت عنوان پرواز تا بینهایت در جشنواره سوم فیلم عمار عرضه شد که به لحاظ کیفی و کمی و جسارت سازنده از بیان چنین داستانی به جرئت می توان گفت شگفتی ساز بود. اما در حالیکه همگان منتظر نسخه ی بعدی این انیمیشن بودند، اتفاق ناخوشایندی افتاد و هیچ نسخه ی جدیدی از آن در جشنواره ی چهارم عرضه نشد. و این مساله ایست که حتما باید بررسی شود. که چرا یک فیلم با این جذابیت از نیمه ی راه رها می شود.

البته روشن است که ساخت انیمیشن بسیار پرهزینه است. و برای کسانی که از هیچگونه حمایت مالی برخوردار نیستند، نمی شود و نباید انتظار ساخت انیمیشن هایی هدفمند و با چنین کیفیتی را داشت. اما لازم است عماریون حتی با وجود عدم امکانات کافی، فکری اساسی در این حوزه بنمایند. غفلت از این بخش، علی الخصوص به خاطر کم کارهای صداوسیما در تولید آثار انیمیشن و فیلم های تلویزیونی با موضوعات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در حوزه ی کودک جبران ناپذیر است.

پیشنهاد این است که در اینگونه موارد که از عهده ی هزینه ی ساخت نسخه های جدید انیمیشن های موفق برنمی آییم، ساخت کمیک استریپ های آن به جد دنبال شود. تا مورد فراموشی واقع نشود.

به خوبی به خاطر دارم که وقتی تنها 5-6 سال داشتم، مشتری پروپاقرص فیلم های جنگی و دفاع مقدس بودم. و این قطعا به خاطر محیط خانواده بود که توانسته بود چنین جذبه ای از دفاع مقدس در ذهن پرسشگر یک کودک ایجاد کند. اما امروزه خانواده ها کمک چندانی در این خصوص به فرزندان خود نمی کنند و همین امر وظیفه ی عماریون را دوچندان کرده است.

 فیلمسازان عمار با عزم و اراده ی خود نشان داده اند که علی رغم تمام دشواری ها به خوبی از عهده ی غیر ممکن ها برمی آیند.

تولید آثار پرجذبه و هدفمند و دنباله دار برای کودک با موضوعات انقلاب اسلامی همان تنگه های احد عمار است که نباید مورد غفلت واقع شود.

رسوای عالم می شوم

 دردم همه آن است که کس دردم را نمی فهمد!

خلاف جریان آب شنا کردن، سخت است؛ ولی ناگزیر!

از خود می پرسم! از یک بانوی مسلمان؛ همانکه سالیان سال است به خود می بالم بزرگترین بانوی عالم، از دین و از کیش من است!

چرا اینقدر کوچک شده ای!

چرا هضم شده ای در این خراب آباد!

خواستی رسوای عالم نشوی، همرنگ جماعت شدی

قیمتش چقدر؟

 از خود نمیپرسی که یک دختر مسلمان، به چه نیازی برای آراستگی اش محتاج غیر مسلمان شده است؟

می گویند:

« من نمازم را می خوانم؛ خدا را عبادت می کنم؛ حج و روزه ام هم به راه است؛ حجابمم کامل! راهپیمایی ها را هم هر سال می روم! رای هم می دهم تازه!

این فقط یک شب است. شب عروسی. شب عروسیم هم زیبا نشوم؟!

این یکی که میگویی دیگر زیاده روی ست! افراط است!

در اسلام، به آراستگی هم سفارش شده است.»

راست میگوید؛ آراستگی خوب است؛ لازم است؛ حتی واجب!

اما به خاطر ندارم گفته باشد به هر وسیله ای! و به هر قیمتی!

بیاد ندارم گفته باشد فکر نکن؛ جهانی نیندیش! خاطرم نیست که سفارش به کوچکی و حقارت کرده باشد...

عرف شده است. واجب! وحی منزل است اصلا! که برای یک شب مهمانی عروسیت، کمی بیش از 20 قلم جنسی که هیچ محتوایش مهم نیست، ارزانی چهره ی معصوم و مهربانت کنی. که بدون همه ی اینها هم زیباست.

زیباست چون بنده ای؛ یک مسلمان ِ مومن!

انگار نه انگار که این اجناس آرایش، ساخته ی دست کافر است و درون مایه اش، هرچه می تواند باشد؛ از عصاره ی حرام گوشتان گرفته، تا روغن جنین انسان و...!

و نه هیچ اهمیتی دارد که این چشمه ی محبوب تو، از همان ممالکی ست که روزگاری بمب شیمیایی تقدیم آن جلاد کردند که ببارد بر سر بهترین فرزندان همین مرز و بوم!

دلت می خواهد زیبا بشوی؟ که عکس بگیری؟! که یادگاری بماند برایت، از بهترین شب زندگیت...

 آب در کوزه و ما تشنه لبان گرد جهان می گردیم!

تو خود زیبایی!

زیبایی، چون شکستی همه ی مناسبات عالم را! در اوج ناباوری! چون منقلب کردی، دنیا را با اسلام انقلابیت!

زیبایی، چون در قلب پاکت نقش بست اسلام! اما نه این اسلام!

اسلام بی تفاوتی؛ اسلام ِ «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛ اسلام کوچک؛ اسلام بی دغدغه؛ اسلام حداقلی! اسلامی که دغدغه اش نیست، حاصل دسترنجت که برای خرید یک وسیله ی نه چندان لازم خارجی میدهی، صرف کجا می شود! شاید صرف سازمان و موسسات ضد اسلامی، شاید خرج هم جنس گرایان، شاید صرف هزینه های تلذذ نامحدود جنسی، شاید اصلا بمب و موشک می شود و می بارد بر سر افغانی و پاکستانی مظلوم، و عرب های مسلمان عراقی و سوری!

و خوب نگاه کن! نمی شنوی صدای آشنای آن پیر اعجوبه را! که می گفت: ... ودر یک کلام، اسلام آمریکایی!


خلاف جریان آب شنا کردن، سخت است؛ غریب است و دردناک؛ اما چه می شود کرد وقتی ناگزیری!

هرچه فکر می کنم، در عقلم گنجانیده نمی شود،

چرا باید کوتاه بیایم ...

کاش کسی مرا می فهمید...

چیزی در دلم مدام می گوید: بس کن! دست بردار و همرنگ شو ، تا رسوا نکنندت!

اما من می خواهم رسوای عالم شوم، اگر قیمت همرنگ نشدن این است.

فقط انگیزه ای می باید...کسی از جنس خودت...