نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

کاش کمی عادل تر بودم...

یکی از آن اتفاقاتی که در زندگی برایم پیش آمد و لازم بود تا یک تصمیم فوری برایش بگیرم؛ و پس از اتخاذ تصمیم،  به شدت از آن پشیمان شدم، این بود که قرار شد برای یکی از دوستانم که بضاعت مالی لازم را نداشت، لباسی را به عنوان عاریه بدهم.

لباس مورد نظر، شکیل و زیبا و البته تقریبا گران قیمت بود. و تنها یک بار به قدر دو ساعت استفاده شده بود.

این دوست عزیزم هم به دلایلی به شدت نیازمند استفاده از آن بود.

پیشنهاد به امانت دادن لباس، از خودم بود. آن دوستم هم البته قدری با اکراه پذیرفت. اما وقتی با خانواده ی خود مشورت کرد، نظر خانواده اش این بود که تنها در صورتی به او اجازه خواهند داد که لباس مورد نظر را بگیرد که صاحب لباس (یعنی بنده) راضی بشود آن را به بفروشد.

اینجا لازم بود تا همان تصمیم را بگیرم؛و گرفتم.

به دلیل آنکه می دانستم خانواده ام مخالفت خواهند کرد، پیشنهاد فروش لباس را قبول نکردم. شاید هم بیشتر به خاطر آنکه تصور می کردم این لباس بعد ها لازمم خواهد شد و برای خریدنش ناچار خواهم بود هزینه ای چند برابر بیشتر از قیمت فروختنش پرداخت کنم!

و همین مخالفتم با فروش لباس، باعث شد که دوستم نتواند از لباسی که به استفاده اش نیازمند بود، سود ببرد.

امروز حدود یک سال از آن ماجرا می گذرد! و آن لباس در تمام این یک سال، دیگر به دردم نخورد و مورد استفاده برایم نداشت. به جرئت می گویم که از این پس هم دیگر هیچ مورد استفاده ای برایم نخواهد داشت!

همین بلااستفاده ماندنش مرا متوجه اشتباهم کرد! باید می فهمیدم که این لباس، درست از همان لحظه ای که پیشنهاد عاریه دادنش به ذهنم خطور کرد، دیگر روزی من نبود!

وقت آن رسیده بود که ازش بگذرم! و من نگذشتم...

امروز با خود فکر میکنم، چقدر فرق است بین من و آن بزرگ بانوی دو عالم(س)، حتی در همین موارد بسیار کوچک!

بانویی که لباس عروسیش را در همان روز عروسی، و درست در همان وقتی که نیاز به استفاده از آن داشت، به دیگری بخشید و با لباسی معمولی در مجلس عروسیش حاضر شد.

هنوز ندانستم و نفهمیدم او(س) را که گفت: الجار ثم الدار 1

همین تفاوت است که تنم را به لرزه می اندازد!

چطور می توانم دم از عدالت بزنم وقتی، حتی از لباسی که شاید و شاید در آینده ممکن بود به دردم بخورد، نتوانستم بگذرم؟!

هر چیزی که در دستان توست، از تلفن همراه و خودکار و کتاب و دفتر و لباس گرفته، تا ماشین و خانه و هر چیز دیگری که مالکیتش را خدا به تو سپرده، اگر نتوانی به وقتش از آن بگذری، بدان که هنوز نتوانستی عدالت را در وجود خودت محقق کنی! چه رسد به آنکه طالبش باشی!

خدایا!

چقدر فرق است بین منو آن منی که تو می خواهی باشم!


پی نوشت:

1- حدیثی از حضرت زهرا سلام الله علیها که فرمودند: اول همسایه، بعد خودت!

در همین مضمون نوشته شده:

در فهم عدالت

عاشق این خط شکنی ها هستم

در فهم عدالت!


کاش میشد نام این وبلاگ را تغییر داد به اسم "عدالت اجتماعی" !

اما نه! چه فایده دارد؟! 

در تمام زندگیت از این اصل مهم دین، تنها نامش را آموخته ای! حال  امروز هم می خواهی تنها با یک تغییر نام، مثلا عدالت خواه بشوی؟!

کدام عدالت؟! کدام عدالت طلبی؟!

نمی دانم چه شد؛ و از کجا شروع شد؛ فقط می دانم بحدی این واژه مرا شیفته ی خود ساخته که حتی در ماه مبارک هم بیشتر از هر چیز به آن می اندیشم!

عدالتی کامل و جامع، در تمام ابعاد و شئون آن!

این، درست همان حلقه ی مفقوده ی زندگی ماست!

امر به معروف و نهی از منکر هم که ذیل همین عدالت مطرح می شود، دنیایی دارد برای خودش، بس وسیع و مترقی!

اما از این دنیای به این بزرگی، به کوچکترین بخش آن اکتفا کرده ایم. هر وقت این واژه به گوشمان می خورد، بلافاصله ذهنمان به انواع معروفات و منکرات فردی و فرهنگی خطور می کند.

اما آیا واقعا این فرع مهم دینی، تنها محدود و محصور به همین دایره ی تنگ است؟! آیا عدالت به این معنای فردی،  تنها دلیل ِ آغاز قیام خونین حضرت ابا عبدالله علیه السلام با خانواده و با بهترین اصحابش بودند که از آن به قیام برای احیای امر به معروف و نهی از منکر یاد کردند؟!

امر به کدام معروف و نهی از کدام منکر؟

آیا غیر از این بود که فرمود: حرف های من در دلهای شما اثر ندارد، چون شکمهای شما پرشده است از مال حرام!

آیا جز این بود که تا آخرین لحظه حاضر نشد دست بیعت با خلیفه ی فاسد ببندد؟

قیام برای چه بود؟ امر به کدام معروف ، و نهی از  کدام منکر؟!

قیام برای معروفی که تنها نمودش، بی حجابی و سایر منکران فرهنگی و فردی است؟


چه بود آن عدالت ، و آن امر به معروف و نهی از منکری که لازم بود برای تحقق آن هرآنچه را که از دنیا برای یک انسان نصیب است، فدا کند!

امر به معروفات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی... و نهی از منکراتی از این قبیل!

ایمان دارم که کسی که حتی از نماز ها و روزه ها و دیگر فروع دینش چنان لذت وصف ناشدنی می برد، اگر طعم واقعی عدالت طلبی را نچشیده باشد، هنوز طعم دینداری را نچشیده!

آنقدر که این چشیدن این معنا، لذت بخش است!


پی نوشت:

من همواره به خلوص و صفاى بسیجیان غبطه مى‏خورم و از خدا مى‏خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجى‏ام.... ملتى که در خط اسلام ناب محمدى - صلى الله علیه و آله و سلم - و مخالف با استکبار و پول پرستى و تحجرگرایى و مقدس نمایى است، باید همه افرادش بسیجى باشند

خلاصه کلام، اگر بر کشورى نداى دلنشین تفکر بسیجى طنین اندازد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم.

پیام تشکیل بسیج دانشجویی و طلاب، صحیفه نور ج 21 صفحه 53



تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم اسلام ائمه هدى علیهم‏السلام اسلام فقراء دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم‏آور محرومیت‏ها باشد. هنرى زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‏دارى مدرن و کمونیسم خون‏آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى درد و در یک کلمه اسلام امریکایى باشد. هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است...

پیام به هنرمندان ، صحیفه نور ج 21 صفحه 32



.... امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‏ ها و مرفهین بى‏درد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته‏ اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده‏ اند مى‏بوسم؛  .... و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض مى‏کنم: خداوند آثار و برکات معنویت شما را به جهان صادر نموده است؛ و قلبها و چشمان پرفروغ شما کانون حمایت از محرومان شده است و شراره کینه انقلابى‏تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است. البته همه مى‏دانیم که کشور ما در حال جنگ و انقلاب سختیها و مشکلاتى را تحمل کرده و کسى مدعى آن نیست که طبقات محروم و ضعیف و کم درآمد و خصوصاً اقشار کارمند و ادارى، در تنگناى مسائل اقتصادى نیستند؛ ولى آن چیزى که همه مردم ما فراتر از آن را فکر مى‏کنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ایران ثابت کرده‏ اند که تحمل گرسنگى و تشنگى را دارند، ولى تحمل‏ شکست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت‏.ملت عزیز ما که مبارزان حقیقى و راستین ارزشهاى اسلامى هستند، به خوبى دریافته‏اند که مبارزه با رفاه طلبى سازگار نیست؛
گزیده ی پیام امام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598