نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

عمار، از تنگه های احد سینما غافل نماند!

جشنواره ی مردمی فیلم عمار، در حالی از منزل چهارم عبور کرد که چهار سال قبل و در روزهای نخست حتی در خوشبینانه ترین حالت، تصور آنکه روزی به این مرحله از توجه مردمی و تنوع ایده دست یابد، غیر ممکن می نمود.

در جشنواره ی چهارم بیش از 2000 فیلم مردمی دریافت شد که در این بین سهم فیلمسازان برون مرزی 700 فیلم بود. مستند هایی با موضوعات خاص عمار، از مسلمان و مسیحی و یهودی های انقلابی، کسانی که بهترین واژه در وصف شان همان است که بگوییم  اینان انسانهایی هستند آزاده! برای یک بچه شیعه ی مسلمان ایرانی چندان دشوار نیست که از جنایات صهیونیست های یهودی بگوید و بسراید. اما همین امر برای یک فرد غیر مسلمان در اروپا و آمریکا و حتی در کشورهای اسلامی بسیار طاقت فرسا و حتی غیر ممکن تصور می شود. در روزهای جشنواره و از بخش بین الملل عمار دانستم که تفکر بسیجی، دیگر تنها مختصص شیعیان ایرانی و این نقطه ی خاص از جهان نیست.

بیشک بخش بین الملل عمار، نقطه ی قوت این دوره بود که جای دارد بسیار فراتر از امروز ابعاد آن بررسی و مورد استفاده قرار گیرد.

از فیلم های مردمی داخلی که خود تاکنون موفق به تماشای بیش از 80 اثر از آن شده ام، می توان گفت که تنوع موضوعات و کیفیت ساخت نسبت به سال گذشته جهش چشمگیری داشته است.

تعدادی زیادی اثر با موضوع روحانیون ساخته شده بود که به راستی نشان از عطش بالای مردم و بینندگان برای به تصویر کشیدن دشواری ها و برنامه های جالب این قشر پیشرو در عرصه ی تربیت دینی است. چراکه امروز نمی توان آخرین فیلم با موضوع یک روحانی که در ابعاد واقعی اش در تلویزیون و حتی سینما نمایش داده شده باشد، به خاطر آورد. به جز تعداد معدودی چون رسوایی دهنمکی و...

یکبار کسی که شناخت نسبتا خوبی هم از عمار داشت، با حالت کنایه از من پرسید: « هدف عمار از ساختن این فیلم های کوچک چیست؟ به کجا می خواهد برسد!»

در یک جمله پاسخش را گفتم. آنکه، هدف را تنها همین طرح مساله ببین!

عمار خواه ناخواه این سوال را مطرح می کند که چرا یک قشر فعال و پیشرو و بسیار اثرگذار در تاریخ تحولات یک ملت، امروز دیگر تقریبا هیچ سهمی در سینما و تلویزیون این مرز و بوم ندارد! در حالیکه اگر یک روحانی با شرایط واقعی زندگی اش به تصویر کشیده شود، به عنوان یک فردی که از نزدیک شاهد نظرات بینندگانی با سلایق مختلف بودم، می گویم که این ماجراها پرجذبه اند و مردم استقبال خواهند کرد.

و اصلا اگر فیلم های عمار را تنها در حد یک مقاله ی تصویری بدانیم، که در اغلب موارد هم همینگونه هستند، اما همین برای عمار بس که اذهان را درگیر این پرسش مهم می کند که چرا سینمای ما اینقدر از زندگانی ملموس مردم فاصله گرفته است. و اگر به ماجراهای واقعی مردم از همه ی ایران نزدیک شود و همچون امروز، تنها به دنیای وهم و خیالات نویسندگان بسنده نکند، چقدر مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

و اما نکته ای که ترس آن می رود مورد غفلت واقع شود، بخش نونهالان و کودکان و نوجوانان است. متاسفانه در این حوزه ی بسیار مهم و اساسی، فیلم های قابل توجهی ساخته نشده بود.

انیمیشن های از مقاومت تا پیشرفت و پیام راشل کوری با کیفیت بسیار بالا و جالب توجه عرضه شده بودند. اما حتی همین ها برای کودکانی که در چند و چون اتفاقات تصویر شده در آنها نیستند، نمی تواند اثر لازم را بگذارد. ماجرای پیام راشل کوری آنقدر تند و سریع از مقابل چشم بیننده عبور می کند که فرصت فکر کردن به مخاطب را نمی دهد. برای این انیمیشن با این موضوع حجیم، لازم آن بود که روندی آرام تر طی شده و حوصله ی بیشتری برای بیان آن صرف شود. و بدین جهت می توان گفت که این فیلم مخاطب کودک را هدف قرار نداده است.

سال گذشته انیمیشنی تحت عنوان پرواز تا بینهایت در جشنواره سوم فیلم عمار عرضه شد که به لحاظ کیفی و کمی و جسارت سازنده از بیان چنین داستانی به جرئت می توان گفت شگفتی ساز بود. اما در حالیکه همگان منتظر نسخه ی بعدی این انیمیشن بودند، اتفاق ناخوشایندی افتاد و هیچ نسخه ی جدیدی از آن در جشنواره ی چهارم عرضه نشد. و این مساله ایست که حتما باید بررسی شود. که چرا یک فیلم با این جذابیت از نیمه ی راه رها می شود.

البته روشن است که ساخت انیمیشن بسیار پرهزینه است. و برای کسانی که از هیچگونه حمایت مالی برخوردار نیستند، نمی شود و نباید انتظار ساخت انیمیشن هایی هدفمند و با چنین کیفیتی را داشت. اما لازم است عماریون حتی با وجود عدم امکانات کافی، فکری اساسی در این حوزه بنمایند. غفلت از این بخش، علی الخصوص به خاطر کم کارهای صداوسیما در تولید آثار انیمیشن و فیلم های تلویزیونی با موضوعات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در حوزه ی کودک جبران ناپذیر است.

پیشنهاد این است که در اینگونه موارد که از عهده ی هزینه ی ساخت نسخه های جدید انیمیشن های موفق برنمی آییم، ساخت کمیک استریپ های آن به جد دنبال شود. تا مورد فراموشی واقع نشود.

به خوبی به خاطر دارم که وقتی تنها 5-6 سال داشتم، مشتری پروپاقرص فیلم های جنگی و دفاع مقدس بودم. و این قطعا به خاطر محیط خانواده بود که توانسته بود چنین جذبه ای از دفاع مقدس در ذهن پرسشگر یک کودک ایجاد کند. اما امروزه خانواده ها کمک چندانی در این خصوص به فرزندان خود نمی کنند و همین امر وظیفه ی عماریون را دوچندان کرده است.

 فیلمسازان عمار با عزم و اراده ی خود نشان داده اند که علی رغم تمام دشواری ها به خوبی از عهده ی غیر ممکن ها برمی آیند.

تولید آثار پرجذبه و هدفمند و دنباله دار برای کودک با موضوعات انقلاب اسلامی همان تنگه های احد عمار است که نباید مورد غفلت واقع شود.

عمار را عاشقانه دوستش داریم

هوای سرد و سوزناک یک روز خوب زمستانی رمقی برایم نگذاشته بود.حس می کردم هر نفسی که از دهانم بیرون می رود،  تبدیل به بلور های یخ می شود و به روی چادرم می چکد و بیشتر سردم می کند.
بسیار گرسنه بودم. کمی قبل تر، توی قطار مترو، بوی ساندویچ آن دختر بچه ی چموش در دستان مادرش، که با التماس می خواست به خورد کودک بدهدش، بیحالم کرده بود.
الان دیگر بیرون بودم. مدهوش تر و حیران تر از بودن در حصار قطارهای زیر زمینی، قدم زنان از مقابل ساندویچی ها و دکه های کوچک ذرت مکزیکی می گذشتم و از عطری که همراه با بخار از هرکدام به مشامم می رسید و دلم را با خود می برد، به شدت وسوسه ام آمده بود. شاید تا به امروز اینقدر احساس گرسنگی نمی کردم. سرگرم افکار خود در یک کشمکش درونی بودم که به حرف دلم دست در جیبم کنم، یا نه!
یک چیزی نمی گذارد. یک چیزی که وقتی حس داشتنش وجودم را عطراگین میکند، دیگر گرسنگی و خستگی و تنهایی کاسه کوزه اش را جمع میکند و با پای خود میگذارد ومی رود. حسی که سخت بودنش هم حتی از لذتش نمی کاهد...
جشنواره عمار به منزل چهارم می رسد. یک حساب ساده ی سرانگشتی هم دستم می دهد که برای بهتر برگزاریش پول لازمیم. خرید شارژ و تهیه ی بنر و پوستر و هر هزینه ی دیگر پیش بینی نشده در راه است. اگر نتوانم از وسوسه ی گرسنگی و خرید آنچه دلم طلب می کند بگذرم، شاید بعدها کم بیاوریم... این گرسنگی، به تحملش می ارزد!
اصلا عجیب نیست.می دانم که همه ی بچه های شهرهای دیگرهم در همین حالند.عشق به عمار، خودش می سازد آدم را... که عشق اول نمود آسان و بعد افتاد مشکل ها....
امروز، پک سی دی های جشنواره را گرفتیم.مغزم تبدیل به یک جدول شده با بیش از 60 ردیف و سه چهار ستون؛ که هر لحظه یک خانه اش های لایت می شود و در فکرم فرو می برد.
خدایا، کار بزرگ، دستهای بزرگ می خواهد. همت بلند و قدم های کوچک، نه نمی خورد! خودت بساز این قصه را!