نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

مقصود تویی! کعبه و بتخانه بهانه ست!

بودن یا نبودن، مساله ضریح است!

ماجرا از اینجا آغاز می شود که تولیت بارگاه شهدای گمنام با وجود مخالفت ها، تصمیم بر احداث ضریحی چوبی بر قبور مطهر شهدا می گیرند. بدنبال نمایان شدن نخستین نشانه های ضریح، مخالفت های شدید عده ای از بزرگان شهر با این اقدام قوت بیشتری می گیرد. تا آنجا که امام جمعه، در خطبه ی دوم نماز جمعه ی گذشته، نگرانی خود را از بابت ظهور و بروز یک بدعت نو، ابراز می کند.

و این مخالفت ها آن روز در حالی بیان می شد که متصدیان بارگاه شهدا در نماز جمعه حضور نداشتند. مسئولین بزرگترین موسسه فرهنگی شهر، یعنی حرم شهدای گمنام مدتهاست که به دلایلی از حضور در نماز جمعه امتناع می کنند. و در سوی دیگر نیز امام جمعه و تعدادی از جوانان دوستدار ایشان، همان روز تصمیم گرفتند تا زمان برپا بودن ضریح، در حرم شهدا حاضر نشوند.

اما این بار اول نیست که مردم شاهد سربرآوردن جوانه های نزاع بین متدینین شهر هستند.

سالها پیش کمیته ی جستجوی مفقودین با تقدیم 5 شهید گمنام به شهر موافقت کرد. نخستین اختلافات بین بزرگان شهر از همان روز و بر سر تعیین مکان مناسب تدفین شهیدان شکل گرفت. عده ای معتقد بودند شهدا باید در گوشه ای از مسجد جامع شهر باشد تا قبورشان بر مسجد جامع سایه نیندازد. و گروه دیگر که تعدادشان نیز بیشتر می نمود بهترین مکان برای شهدا را جایی میانه ی شهر و در مقابل دید عموم مردم می دانستند. سرانجام پس از کش و قوس ها مکان پیشنهادی دوم پذیرفته شد. و طبعا گروه اول از این تصمیم گله مند بودند.

 این نارضایتی ها وقتی به اوج خود رسید که کمیته ی جستجوی مفقودین با احداث گنبد و بارگاهی بزرگ برای شهدای گمنام موافقت نمود. متصدیان مزار شهدا معتقد بودند که این مکان باید به یک گنجینه ی هنری-فرهنگی مبدل شود. و بدین علت نام حرم شهدا را برای آن انتخاب نمودند. این مکان هم اکنون بزرگترین بقعه و بارگاه شهدای گمنام در کشور است. همزمان کسانی که از انتخاب مکان تدفین ناراضی بودند، سخن از بدعت و افراط گری در تجلیل شهدا به زبان می آوردند.

 هفته ی گذشته مراسمی جهت رونمایی از ضریح ساده و چوبی مزار بر پا شد. و سردار باقر زاده رئیس کمیته ی جستجوی مفقودین، مهمان برنامه بود. جمعیت زیادی برای شرکت در مراسم رونمایی خود را به حرم رسانده بودند. تا جایی که هنوز نیم ساعت مانده به آغاز مراسم درهای سالن به علت ازدحام جمعیت بسته شد. همه منتظر بودند ببینند نظر سردار در این خصوص چه خواهد بود و سرانجام این کشمکش به کجا می رسد.

ایشان ابتدا از لزوم برپا داشتن شعائر الهی سخن گفت. از کعبه و حجرالاسودی که تنها از جنس سنگ هستند. اما هدف از حج و نماز ِ رو به قبله، پرستیدن و نکوداشت سنگها نیست. و سپس همانگونه که همه منتظر بودند، صحبتهای سردار به جریان نصب ضریح رسید، ایشان ادامه دادند که « شهدا هم از شعائر الهی هستند. گنبد و بارگاه و ضریح در فرهنگ تشیع موضوعیت ندارد که بدعت تلقی گردد؛ بلکه طریقیت دارد. یعنی وجودشان قرار است شعائر الهی را زنده کنند.»

تعدادی از مردم هم که بیرون از دایره ی این درگیری ها شاهد ماجرا هستند، نظر جالبی دارند.

یکی از ساکنین شهر معتقد است که در طول هزارو چهارصد سالی که از آغاز اسلام می گذرد، تعداد بیشماری شهید فدای اسلام شده است. اما امروز مگر چند تایشان را مردم میشناسند. مگر چه تعدادشان را مردم می توانند اسم ببرند؟ گرچه هر کدام  سبب ساز حرکت های بزرگی هم شده باشند. اما یک سوال است. اینکه چرا نامی از آنها در خاطره ها نیست!

مردم فقط کسانی را به خاطر دارند که گنبد و بارگاه و ضریح داشتند. و این یعنی وجود بارگاه و ضریح، سبب ماندگاری این عزیزان برای نسل های آینده ی تاریخ خواهد بود. در 200 سال و 300 سال آینده که هیچ فردی از نسل انقلاب و دفاع مقدس باقی نمی ماند، تنها همین شهدا هستند که پرچمدار انقلاب خواهند بود. اما شهدایی که برای نسل های آینده بمانند. نه همچون آن بیشماری که امروز هیچ نامی از آنها در اذهان نیست.