قبلتر، مرحوم مادرم تابستانها به تشویق یا تطمیع یا تهدید مرا راهی انواع کلاسهای گلسازی و بافندگی و دوزندگی و تزئینات و کامپیوتر و... میکرد. کلاسها عمدتا خانگی بود. در منزل معلمها. و فرصتی شیرین برای واکاوی شخصیت این بانوان محترمه. و آنقدر شباهتهای شخصیتی شان برایم روشن شده بود که به یک جمعبندی قابل توجهی درعادات این معلمهای خانگی رسیده بودم.
اما هیچوقت فکرش را هم نمیکردم همین روحیات و خلقیات را در افراد طراز بالای حکومتی هم ببینم.
بین معلمهای خانگی، هرکدامشان که روز اول، بر بجایی و سروقت بودن تمام مراحل فیمابین اتمام حجت هایش را می کرد و تاکید مدام بر اینکه : من مثل دیگران نیستم که چه و چه می کنند، در انتها اتفاقا بیشتر بدعهدی می کرد. اصلا عکس بایدهایی که قول انجامشان را از من و مادرم میگرفت، عمل میکرد. حتی در آخر معلوم میشد چیز زیادی هم در چنته نداشت برای آموزش.
(گرچه حیرتزدهام، اما) باورم میشود اینهمه اشتباه و غلط های حقوقی در برجام و قولُپی پذیرش قطعنامه 2231 از کسی که دادوفریادِ من سرهنگ نیستم، حقوقدانم! هایش گوش فلک را کر کرده بود، سر بزند!
و از حقوق ندانی هایش سرهنگی ها سر برآورد!
دستوری داده، وزیر ِ ارشاد ِ جناب حقوق نَدان سرهنگ، به رسانه ها که:
کسی حق نقد برجام را ندارد. رسا نه ها می باید از برجام تعریف و تمجید کنند.
دستور داده بود تمام سخنرانها در دههی محرم، تنها به سه شرط حق سخنرانی دارند:
- علیه شاه چیزی نگوید.
-مدام تاکید نکند که اسلام در خطر است.
-علیه رژیم صهیونیستی حرفی نزند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!