نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

دلم برایت تنگ شده است، ای مرد!

دلم برایت تنگ شده است، ای مرد!

برای آن نگاه استوارت که اشداء علی الکفار بود و رحماء بینهم!

و لبخندت به روی دشمن نبود و تندگویی و اخم و تخمت ازآن دوستان!

برای آن آرامش طوفانیت!

که مصرف داخلی نمی خواندی گستاخی دشمنت را ؛ و لاجرم غیرت دوستانت را هم بیسوادی!

برای آن قدم های پر صلابتت!

که خاضعانه در پیشگاه همان لبو فروش و راننده تاکسی و با سواد و بی سوادش بودی؛ و قاطعانه روبروی دشمن.

عزت یک تمدن و یک آیین و یک تاریخ را با چندرغاز معامله نکردی.

هم دیپلمات بودی و هم انقلابی!

و نه همچون دیگران، دیپلمات هایی پر مدعا اما حقیر!

راستی بیادت هست؟ تو که بودی، کسی اینجا را با اوکراین اشتباه نمی گرفت!

که آن ضعیفه ی دشمن بیاید بغل گوشمان، همین تهران خودمان؛ و بخورد و زشتکاری کند و بعد هم فحش و تهمت نثارمان کند و برود! دیپلمات پرمدعای حقیر هم لبخند زنان بگوید: هیچ نبود، شلوغش نکنید!

هـــعی...

دلم برایت تنگ شده است، ای مرد!

راستی، کسی چه می داند!
شاید همین بغض و رنج و کاسه ی چه کنم چه کنم گرفتن در دستمان، حاصل بی توجهی به تویی بود که مردانه ایستادی و عزتمان به هیچ نفروختی!

هفته پایان سال است و سکوت است و من!

تا 29 اسفند دومین دور مذاکرات گام نهایی هسته ای صورت می گیرد و در عمل صورت بندی کلی توافق در همین دور بسته می شود و بعد از آن تنها دعوا سر جزئیات و جمله بندی ها و.... است

سکوت این هفته ممکن است ده ها سال هزینه ایجاد کند.

 اگر جماعتی دلسوز ، مستمر پای کار باشند، تاثیرش را هرچند بسیار اندک، خواهد گذاشت.

از بچه های فضای مجازی دلخورم که دیگر برایشان عادی شده و از آن التهاب روزهای اول اثری نیست

اصلا عادتمان است که یکدفعه گر بگیریم، و بعد یکباره خاموش شویم و هرکدام برویم پی زندگی مان.

از خودم هم دلخورم که حتی در متقاعد کردن امام جمعه ی مان هم عاجز شدم.

برو بچه های دلسوز و انقلابی در فضای مجازی و حتی مساجد و مراکز فرهنگی چند دسته اند!

- یک عده که ماههاست دست همه را از رو بسته اند؛ و تا حرفی میگویی، مهر خاموشی بر زبانت می کوبند و می گویند:

 "شما هر حرفی داشتید در انتخابات گفتید. و مردم به کسی رای دادند که میگفت: چرخ سانترفیوژ ها نچرخه. پس ساکت باشید و به نظر اکثریت احترام بگذارید"

- عده ای دیگر ، ناراضی هستند. اما نه حرفی میزنند و نه کاری دارند. معتقدند که تا رهبری خودش پای کار هست، مشکلی پیش نمی آید.

- یک عده دیگر،به شدت ناراضی هستند، اما از بس گفتند و فریاد زدند، نالان و دلخسته شده و ره به بی خیالی بسته اند.

- عده ای دیگر هم هستند که به شدت ناراحتند؛ و هنوز هم پای کار!

تعداد گروه آخر ، هر روز کمتر و کمتر شده و تو چه می دانی چقدر سخت است که هرچه فریاد بزنی، کسی صدای تو را نشنود و نداند راز این بغض گلو بسته را...

خنده ام می گیرد

خنده ام میگیرد از جماعت اوکراین!
که چه ساده بازیچه شده اند...
آمریکا از روسیه خوشش نمی آید ؛
شاید هم دلش از او پر است؛
 آخر روسیه ساز مخالف زد ؛
نگذاشت سوریه جنگ شود؛
برای نفع شخصی خودش بود؛ اما به هر حال نگذاشت؛
به مذاق آمریکا خوش نیامد ؛
در به در پی چاره میگشت، تا  ضرب شستی نشان روسیه دهد؛
یک عده مردم ساده شده اند پیاده نظام دلخوشی یا ناخوشی آمریکا!
به همین سادگی!