نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

زنده باد گاو !

مدتها پیش، قبل از آنکه مادربزرگم هنوز توانایی انجام کارهای شخصی خود را داشت، صاحب یک گاو بود. روزی این گاو یک گوساله زایش کرد. خب ما هم بچه بودیم و دلمان می خواست با گوساله اش بازی کنیم. اما تا شعاع 3 متری گوساله اش نمی توانستیم برویم. به محض نزدیک شدن به بچه اش، چنان حالت تهاجمی به خود می گرفت که از ترس فرار می کردیم.

حتی او هم خطر را درک می کرد و سعی در حمایت همه جانبه از فرزندش داشت.

اما امروز بعد از 33 سال از آغاز جنگ تحمیلی، حرف هایی را می شنوم که درجا خشکم می زند!

می گویند:

نباید جنگ می کردید. این چه مدل جنگی بود که شما انجام دادید. نصف ایران را به باد دادید!

و بعد حتی توصیه می کند که بروید و تاریخ را یکبار دیگر بخوانید.

و من واقعا می مانم که چه باید بگویم!

حتی یک "گاو" هم می فهمد که باید از ناموس خود دفاع کند!

ناموس بچه های غیرتمند این آب و خاک، اسلام بود و هست. حالا چون این دفاع، در کنار دفاع از خود، یک دفاع ایدئولوژیک بود، و تو با این ایدئولوژی مخالفی، باید اصلش را زیر سوال ببری؟!

اگر هم می خواهی ژست روشنفکری بگیری، لااقل اصول انسانی، و واکنش طبیعی هر موجودی در حمله به خودش را نفی نکن!

اینجاست که علی رغم میلم باید بگویم:

زنده باد گاو!

نظرات 2 + ارسال نظر
سید حسین 8 مهر 1392 ساعت 11:02 ب.ظ

عجب گاوی بوده ! ... گاوه مادر بزرگ :دی

حیران میشه آدم از وقتی از اینجور تحلیل ها می شنوه...
اون گاو هم اصن یه چیزی بود!
توی روستامون مشهور بود به این کارا!
یادمه هیچوقت اجازه نداد که دستمون به گوساله اش برسه.

خیلی تایید میشه این یادداشت!

خیلی سپاس از توجه تون.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد