نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

می خوریم و می آشامیم و می رقصیم، و بیاد یگانه بانوی دو عالم، اسراف می کنیم!

روز میلادت هم می گریم بانو...

بیادم می آید آن شب عروسیت، که از بخشش جامه ی عروسی ات هم دریغ نکردی!

سلمان میگفت:

«هرگاه او را می بینم، ناگاه اشک می ریزم.با خود می گویم، دختران قیصر و کسری چگونه زندگی می کنند. و دختر ِ نگین انگشتری خلقت! کوثر اعطایی خدا، چگونه!»

اینجا ما نیز بیاد تو، جشن می گیریم!

ضیافتی اشرافانه، در کاخ شاهانه!

می خوریم و می آشامیم، و به یاد تو، اسراف می کنیم و اسراف می کنیم و اسراف...

500 میلیون تومان هدیه در انتهای جشن، برای 300 نفر!

اپراتور های تلفن همراه، پرداخت کرده اند! 

و تازه تعدادی هم از دریافت یارانه انصراف داده اند.

از دست و دل بازی همراه اول و ایرانسل زین پس  زیادتر هم خواهید شنید...

هزینه ی هفت میلیاردی تعمیر کاخ ریاست جمهوری برای احداث استخر و سونا!

هزینه های چند میلیونی همایش ها و کنفرانس های بی سرانجام!

و...

از اشتباهات دولت قبل، واگذاری اپراتور همراه اول است، که متعلق به همه ی مردم بود. وقتی برای یک سیم کارت 300 هزار تومانی، ودیعه های 500 هزاری ، یک میلیونی، و حتی بیشتر دریافت کردند تا زیر ساخت های خود را مقبول سازند. و سپس در حالیکه سهامی عام بود، به یکباره سهامی خاص گشت.

دست در جیب مردم، و کسب درآمد برای دولت!

از این حیرت انگیزتر، دولت مردان امروز و منتقدان جدی این واگذاری در دولت سابق هستند. که امروز همه ی ولخرجی هایشان را همین اپاتور ِ تا دیروز بد، و امروز خوب می پردازد!

اصلا تعجب نکنید. اینجا دولت اعتدال هست.

پی نوشت:

ضیافت همسر روحانی در کاخ سعد آباد

کمپین بر ضد ترویج مصرف گرایی در صداوسیما

9 سال دارد. کارت بهداشتیار به گردنش آمده؛ 
میگویم: مبارک باشه!
با قیافه ای حق بجانب جواب داد: 
چه مبارکی! ناظم و مدیرمان به من سپرده اند برو و به بچه هایی که در زنگ تفریح خوراکی های مضر میخورند، دوستانه تذکر بده! منهم بهشان گفتم:اول باید به خود شما تذکر بدهم. که چرا بوفه ی مدرسه همین خوراکی های مضر را می فروشد! و بعد بروم سراغ بقیه و از آنها به خاطر خوراکی های مضری که از خانه می آورند، ایراد بگیرم!
دختربچه ی 9 ساله ای در همسایگی مان است!
به این فکر می کردم که شعورش از چقدر ِ مسئولین فرهنگی ما بالاتر است!
همین بغل گوش خودمان، صداوسیما!
از یک طرف خودش را می کشد که بیایید و از دریافت یارانه انصراف بدهید؛ از طرفی دیگر جدیدترین مدلهای مبلمان و اثاث خانه و ماشینهای لوکس و خانه های آنچنانی و... در سریالها و آگهی های تلویزیونی اش چراغ میزند.
خوب است اگر به این کمپین بپیوندیم. یک امر به معروف و همچنین نهی از منکر اجتماعی

انصراف، آری یا نه!

من اگر مطمئن بودم انصرافم از دریافت یارانه، به سود کشور خواهد بود، (در عین نیاز) حتما انصراف می دادم. و از بسیاری از نیازهایم چشم می پوشیدم.
اما، با اینهمه ولخرجی های دولت، که آخرینش همین پیامک نابجای تبریک عید بود، چنین اعتمادی به دولت ندارم!
فلذا خود و خانواده ام انصراف نمی دهیم.
والسلام!
پی نوشت:
اگر همین اراده را در جلب انصراف از مردم، دولت در بهینه صرف کردن بودجه ها میداشت، این 45 هزار تومن ها هیچگونه ضرری را متحمل دولت نمی کرد.

خانه ای نه برای سالمندان، که برای بی رگی فرزندان!

9 سال بود که دیگر کسی را نمی شناخت. پیر و فرتوت. اما به شدت بیقرار. یک دم جایی آرام نمی گرفت. روز و شب برایمان نگذاشته بود. حقیقتا روزهایی که مهمان مان بود، روزهای سخت و طاقت فرسایی بود. دل می خواست و صبر ؛ که مادر مرحومم هر دو را داشت.

با وجود بیماری سخت خود، سالها از مادر پیر و بیمار خود مراقبت کرد. در وصف آنروزها، فقط می توانم بگویم که اگر 4 بچه ی به شدت شلوغ و نا آرام را نگهداری می کردی؛ بسی آسانتر بود تا مراقبت از او!

رئیس جمهور محترم، جناب آقای روحانی در روز شهادت بانوی دوعالم، صدیقه ی طاهره (سلام الله علیها) به دیدار تعدادی بندگان مظلوم خدا در یک مرکز نگهداری سالمندان واقع در بالای شهر تهران(!!!!) رفتند. و در انتهای این دیدار، ابراز امیدواری کردند که امکانات بیشتری در اختیار این مراکز قرار گیرد.

صادقانه می گویم!

آقای رئیس، این حرکت تان دلم را به درد آورد.

قول ِ افزایش امکانات خانه های نگهداری سالمندان، با کدام اصل دین شما تطابق دارد؟

خانه ی سالمندان، با آسایشگاه معلولین و  جانبازان، فرق دارد.

اینجا یک عده هستند که از زیر بار مسئولیت انسانی خود شانه خالی می کنند.

بهتر بود آقای رئیس، به جای قول مساعدت به این مراکز، آدرس فرزندان بی رگ چندی تن از همین پدر و مادر های مظلوم را از مرکز گرفته و به ملاقات آنان می رفت. و از ایشان می پرسید که به چه دلیل ، و بر طبق کدام اصل انسانی و عرفی و اخلاقی و شرعی و دینی،  ولی نعمت خود، و تاج سر خود را به کنج تنهایی و بی کسی فرستاده اند!

یا آنکه به عوض این بازدید، به دیدار آن دختر و یا پسری می رفتید که سالیان سال بار نگهداری مادر و پدر بیمار خود را در سخت ترین شرایط به دوش گرفتند و خم به ابرو نیاوردند. و الحمدلله که در این دیار، کم نیستند از این بچه ها!

آیا این قول شما، و نوع حرکت شما، گامی در جهت ترغیب مردم برای فرستادن پدرها و مادران خود به این مراکز نمی باشد؟!

چقدر این روزها دارد کم کم از این کلمه ی تدبیر ، بدم می آید...

برای یک مـَــرد!

بگذار این برگ هم نثار تو شود!

شرمنده ام از معصومیت و پاکی نگاهت

 از مردانگی و اراده ات!

 از آن قلب محکم و جسم کوچک و نحیفت که اشداء علی الاشرار و رحماء علی الضعفاء!

 از دو سال، صبرت...

شرمنده ام از آن حال خوش روزهای آخرت که حاضر به مصاحبه نشدی و من از نگاه آرام و سربه زیرت خواندم که دیگر ملکوتی شده ای!

شرمنده ام که من زنده ام و تو در زیر خاک. و حاشا! که من مرده ام و تو تا ابد زنده!

و شرمنده ام از سربلندی تو و مذلت خودم...

می دانم که درجا خشکم میزد؛ و شاید پا به فرار می گذاشتم؛ آنروز، اگر من به جای تو بودم!

بگذار که دیگر نگویم: "کجایند مردان بی ادعا"

که این شهر، دارد هنوز از همان شیرمردان بی ادعا!